امیرمهدیامیرمهدی، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

امیرمهدی کوچولو

خداجونم دوستت دارم😍

ماجرای اولین عکس من در عکاسی

خوب داستان از این قرار بود که من بی آرومی میکردم و کمی هم تب داشتم که مامانم با عجله زنگ زد به مطب دکتر و واسم نوبت گرفت و دفتر بیمه ام رو برداشت و راهی شدیم خلاصه اونجا که رسیدیم دفتر رو به منشی دادیم تا بهمون شماره بده که دوباره اونو بهمون پس داد و گفت تاریخ اعتبارش تموم شده و باید ویزیت آزاد پرداخت کنید.( 15000 تومان ناقابل برای پزشک عمومی) که ویزیت رو پرداخت کردیم و به درون مطب مشرف شدیم اونجا هم آقای دکتر واسم داروی آزاد نوشت و .......... از همونجا مستقیما به اداره بیمه رفتیم که تاریخ اعتبار بیمه ام رو درست کنم که گفتن دفتر بدون عکس بهتون نمیدیم و منم از خدا حواستم و پس از بهبودی راهی عکاسی شدم و این عکس رو گرفتم اما هنوز به ادا...
28 مهر 1392

اولین عکس من در عکاسی

یک بیماری کوچولو باعث شد که من سر از عکاسی دربیارم. حتما می گین چه ربطی داره؟ خوب بعدا ماجرا رو به طور مفصل همراه با عکسم واستون توضیح میدم چون الآن ساعت 11/15 شبه و من باید بخوابم. شب بخیر   ...
18 مهر 1392

خاطرات چهار روزه من در بهشت

امسال سال تحصیلی جدید رو از بهشت شروع کردم اما متاسفانه سه چهار روز بیبشتر اونجا نبودم. یک بهشت کوچک پراز فرشته های کوچولوی ناز نازی. خوب بهتره با زبون ساده بگم که با توجه به مسیر خونه با مدرسه ی مامانم, مهد کودک من هم عوض شد و از شازده کوچولو به بهشت کوچک رفتم و این شد شروع بداخلاقی و ناسازگاری من. البته خاله های اونجا هم خیلی مهربون بودن اما محیطش برام غریب بود و یکی دو روز اول که کارم گریه بود. مامانم باهام می اومد داخل مهد و با یک نقشه ماهرانه با خاله ها منو سرگرم می کرد و جیم می شد اونوقت من می موندم و یک محیط کاملا غریب و تعدادی بچه که هیچ کدوم زبون همدیگه رو نمی فهمیدیم. خلاصه سه چهار رو...
10 مهر 1392

جشنواره سیب و گلابی

برای گردش به جشنواره سیب و گلابی به گلزار رفتیم که الحمدلله به خیر گذشت چون دو خطر بزرگ از بیخ گوشم رد شد اول اینکه دور از چشم بقیه سر از وسط جاده درآوردم که وقتی چشم مامانم بهم افتاد نفهمید که چه جوری بدون کفش خودشو به من برسونه. دوم اینکه کتری آب جوش را که تازه از روی آتش برداشته شده بود رو بلند کردم که واقعا خدا رحم کرد که روی پاهام نریخت. خدایا از تو ممنونم که همه جا یار و یاور بنده هایت هستی.     اونجا الاغ سواری هم کردیم.     ...
6 مهر 1392